سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر \هوای یار\

به نام خدا

"هوای یار"

امشب دل من سخت هوایت دارد
ایستادست به سر و دیده به راهت دارد

امشب دل من هوای باران دارد
باران دلم شوق صدایت دارد

آسمانِ چشم غم بار و غم انگیز من
صبح و شب بارش باران ز فراقت دارد

کِی دلم آرام شود با وصال تو عزیز
چشم این دل به نگاه تو عادت دارد

ای کاش برسد روز وصالت ای یار
قلب من با قلب تو ، خوب قرابت دارد

چشم من خیره به چشمان تو ماندست هنوز
چشم تو خیلی عجیب است ، نجابت دارد

شامه ام در پی بوی تو هنوز می گردد
این خیابان به بوی تو اشارت دارد

عشق تو یارا ، هنوز در نظرم هست
عشق تو در نظرم بوی عبادت دارد

جانم به لب است و تو لب ساحل ها
جانِ من خواست که جانش به فدایت دارد

جانِ من ، جانِ من آمد به لبم از دوری
بازا که سرم ، شوق نگاهت دارد


به کانال "کلبه شاعر" بپیوندید
@kolbeh_shaer


دوبیتی \ من باشم و یار \

به نام خدا

"من باشم و یار "

من باشم و یار باشد تک ابری و بارانی
پارکی و بیابانی و کوهی و خیابانی

چتر ما ابر شود ، خیس شویم از احساس
به به که چه روزی شود و عشق نمایانی

به کانال تلگرامی " کلبه شاعر " بپیوندید
@kolbeh_shaer


شعر \ سکوت عشق \

به نام خدا

" سکوت عشق "

هم بهار و عید و سیزده با تو معنا می شود
روز من با تو نو و این سرو ، رعنا می شود

نیستی با من ، رفته ای با دیگری ، خوش گشته ای
بی تو عید و سیزده و نوروز ، تمنا  می شود

اصفهان و بندر و دریا کنار و راهیان
مقصد بعدی ایرانگردی ات ، سخت معما می شود

عکسی در اهواز داری و یکی دریا کنار
یار با یارش خوش است ، با من ثریا می شود

عکسی در آغوش یار داری ، تو یار بی وفا
عالم از باران چشمم همچو دریا می شود

دلبری ها می کنی با یار نو، ای نازنین
در سرم از دلبری های تو غوغا می شود

عید و نوروز و بهار و سیزدهَم بی تو گذشت
گر تو خوش باشی جهانم چون تو زیبا می شود

آرزوی شادی و خوشبختی دارم من تو را
با سکوت منطقی ، این عشق ، معنا می شود

به کانال تلگرامی کلبه شاعر بپیوندید
@kolbeh_shaer


شعر \ حکم دل \

به نام خدا

"حکم دل"

بازی شروع کردیم و آس آمد!
حاکم تو شدی ، شروع اجلاس آمد

حکم تو به دل آمد و من یار شدم
با تو به شروع کار ، همکار شدم

شاه در دست من و بی بی و سرباز به تو
پیش آمدم و فاش شد راز به تو

لختی بگذشت حکم به گیشنیز دادی!!
قلب شکنم به دست چنگیز دادی!!

حکم تو به خشت و پیک و گیشنیز گذشت
عمر من دیوانه هم اشک ریز گذشت

هفت دست گذشت وباز  پیروز شدی
تبریک به تو که آتش افروز شدی

زین حکم زده ای به قلب من آتش تو
تیری زده ای به قلب ، چون آرش تو

چشمم به دل و حکم و نگاهت مانده
رفتی و دلم دیده به راهت مانده

بازا که دوباره حکم بر دل کنی
کین دل  ز حضار غصه ها وِل کنی


به کانال تلگرامی کلبه شاعر بپیوندید
@kolbeh_shaer